سیدالشهدا (ع)

مطالب مذهبی ، فرهنگی

سیدالشهدا (ع)

مطالب مذهبی ، فرهنگی

سیدالشهدا (ع)
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان
پیوندها

خاطره از شهدا

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۴۲ ب.ظ

#ازشهدا_درس_بگیریم_
#خاطره_ازشهیدبزرگوار_ #شهید_مجتبی_خوانساری_


🌀داستان کوتاه🌀
احترام به مادر

زمستون بود منتظر بودم که مجتبی از جبهه برگرده
شب شد و هر چه به انتظارش نشستم نیومد تا اینکه خوابم برد ...
صبح زود بلند شدم تا برم نون بگیرم ، وارد حیاط که شدم  همه جا رو برف پوشانده بود، هوا خیلی سرد شده بود
درب خونه رو که باز کردم ، دیدم پسرم توی کوچه خوابیده
بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟
سلام کرد و گفت: نصف شب رسیدم
گفتم: پس چرا در نزدی بیام باز کنم!؟ گفت: مادر جون ! گفتم نصف شبی خوابیدین ممکنه با در زدن من هُل کنین!
واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم، پشت در خوابیدم که صبح بشه..

#شهید_مجتبی_خوانساری




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۳۰
علی پیشگر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی